دور کردن حساب. (ارمغان آصفی) : بر سواد عمر چون زد سوی کافوری بیاض یک قلم باید حساب آرزوها برکشید. مخلص کاشی (از ارمغان آصفی). ، پرس و جو کردن. به کار کسی رسیدگی کردن. از کسی توضیح اعمال خواستن
دور کردن حساب. (ارمغان آصفی) : بر سواد عمر چون زد سوی کافوری بیاض یک قلم باید حساب آرزوها برکشید. مخلص کاشی (از ارمغان آصفی). ، پرس و جو کردن. به کار کسی رسیدگی کردن. از کسی توضیح اعمال خواستن
برآوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه (بهار عجم) (آنندراج). به سیخ کردن قطعات گوشت و بر آتش نهادن برای بریان شدن: یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی. ظهوری (از آنندراج). ببزم باده کشان هر کسی کند کاری یکی شراب کشد دیگری کباب کشد. محمدقلی سلیم (از آنندراج)
برآوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه (بهار عجم) (آنندراج). به سیخ کردن قطعات گوشت و بر آتش نهادن برای بریان شدن: یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی. ظهوری (از آنندراج). ببزم باده کشان هر کسی کند کاری یکی شراب کشد دیگری کباب کشد. محمدقلی سلیم (از آنندراج)
رکاب گرفتن. دوال گرفتن در وقت سواری دادن. (آنندراج) : ستاند اگر نور ازین آفتاب به رغبت کشد ماه عیدش رکاب. وحید (از آنندراج). چو پای سعادت کند در رکاب ز یک سو رکابش کشد آفتاب. نظام دست غیب (از آنندراج). تو چون پیاده روی شاخ گل عنان گیرد اگر سوار شوی ماه نو رکاب کشد. سلیم (از آنندراج). ، اسب را بحرکت تند درآوردن با زدن آهن رکاب بر دوپهلوی وی. رکاب زدن
رکاب گرفتن. دوال گرفتن در وقت سواری دادن. (آنندراج) : ستاند اگر نور ازین آفتاب به رغبت کشد ماه عیدش رکاب. وحید (از آنندراج). چو پای سعادت کند در رکاب ز یک سو رکابش کشد آفتاب. نظام دست غیب (از آنندراج). تو چون پیاده روی شاخ گل عنان گیرد اگر سوار شوی ماه نو رکاب کشد. سلیم (از آنندراج). ، اسب را بحرکت تند درآوردن با زدن آهن رکاب بر دوپهلوی وی. رکاب زدن
نقاب کشیدن بر چیزی، پرده بر آن انداختن. آن را زیر پرده و روی پوشی پنهان کردن: نوعروسی است این که از رویش خاطر او بر او کشیده نقاب. ناصرخسرو. چو شد آفتاب مرا روی زرد نقابی به من درکش از لاجورد. نظامی. ، نقاب کشیدن از چیزی، نقاب از آن برگرفتن. آن را ظاهر و نمایان کردن. نقاب گشادن
نقاب کشیدن بر چیزی، پرده بر آن انداختن. آن را زیر پرده و روی پوشی پنهان کردن: نوعروسی است این که از رویش خاطر او بر او کشیده نقاب. ناصرخسرو. چو شد آفتاب مرا روی ْ زرد نقابی به من درکش از لاجورد. نظامی. ، نقاب کشیدن از چیزی، نقاب از آن برگرفتن. آن را ظاهر و نمایان کردن. نقاب گشادن